مهندسی که دلباخته اعداد بود

عباس آگاهی

بن سای

اعضای یک پیکر

چهره های تاریکی

مردان بدون زنان

سرگیجه

چشم زخم

زنی که دیگر نبود

ماده گرگ ها

انتشارات جهان کتاب منتشر کرد:برنار گفت: «دیگه خلاص شدیم».چرخ های واگن به سوزن ریل ها ضربه می زد؛ جدار چوبی واگن قژقژ می کرد؛ گونی سیب زمینی ای که به آن تکیه داده بودم – از ساعت ها پیش! - برآمدگی هایش را کمی بیشتر توی پهلوها و کمرم فرو می کرد؛ بادی که از سقف شکسته به داخل می وزید بوی رطوبت و بخار چرب لوکوموتیوهایی را می داد که اینجا و آنجا، در جهت عكس ما در حرکت بودند و ضمن برخورد با ضربه گیرها، صدای سوت شان به گوش می رسید. من هم به نوبه خودم از جا بلند شدم. عضلاتم به طور دردناکی به هم گره خورده بود. تكانی شدید مرا به روی گونی ها انداخت، ولی پنجه پرقدرت برنار بلندم کرد. او فریاد کشید:- نگاه کن، این گی یوتی یره!فروشگاه اینترنتی نیک بوک

کارت منزلت

زنان شعبده باز

انتشارات جهان کتاب منتشر کرد:پی یر نوجوانی اش را دور از خانواده، در یک شبانه روزی و نزد پدران روحانی سپری کرده است. پدرش شعبده بازی تر دست با نام مستعار «پرفسور آلبرتو» است که همراه با اعضای یک سیرک، در کشورهای اروپایی برنامه اجرا می کند و گه گاه، با هدیه هایی گران قیمت، به دیدن او می آید.خبر درگذشت پدر او را مجبور می کند برای مراسم خاک سپاری به هامبورگ برود و به ترغیب مادرش، اودت، جای پدر را بگیرد. او به همراهی دو خواهر دوقلوی آلمانی، به اجرای برنامه می پردازد و با رمز و راز تردستی و شعبده بازی آشنا می شود. دوقلوهای آلمانی شباهت فوق العاده ای با یکدیگر دارند، آن چنان که بازشناسی شان بر روی صحنه و به ویژه در زندگی خصوصی ناممکن است...فروشگاه اینترنتی نیک بوک