کتاب آذر

انتشارات چشمه منتشر کرد:«... اون لیوان رو بده به من تا من با انگشت هام که تو مالش دادی بگیرمش. ببین، این طوری می گیرند. کمی رو به بالا به چشم هام نگاه کن. این طور. هیچ کدوم تون رو نگاه نمی کنم. اما شما منو محاصره کردید. به چشم هام، به دست هام، به لیوان، به این بریدگی زیر چشمم نگاه کنید. به دامنم، به کفشم که پام نیست. اون ته دارند منو نقاشی می کنند. دوروبرم چهار ردیف، زیر پام سنگفرش. بالای سرم آسمونه که داره روشن می شه. این جا، توی چهارباغ باید با کسی مثل خودت قدم بزنی. یه معما بگم؟ ردوبدل بکنیم؟ تا وقتی از پله ها بالا می ری، همه برن کنار، برن کنار تا تو بالا بری، تا اون ته چهارباغ تو رو نقاشی کنند، با یه پل، با غرفه هاش، با آدم هاش، توی تالار. توی غرفه ها پر از سبیل هایی بود که روی زمین می ریخت. یه پرنده پیدا می شه و گم می شه. یه نازتو برم سارا، چه قدر همه بچه اند! چه قدر دوچرخه!»- از متن کتاب -فروشگاه اینترنتی نیک بوک

تمام زمستان مرا گرم کن

انتشارات مرکز منتشر کرد: برای اینکه چهار نفر را با خودم بکشم.بعد یک دفعه همه را ول کنم بیایم این جا و یک نفر را آماده مردن کنم.ملافه هایش را عوض کنم.حمامش کنم.موهاش را شانه کنم و وقتی قرص هایش را می دهم یادم بیفتد که ای وای این مادر است.چقدر پیر شده و بعد مثلا از تو صحبت کنم و مادر بپرسد که حالا چه کار می کند زندس؟ومن بگم آره چرا که نه؟وشب که برگشتم مادر کنار تلویزیون نشسته باشد و بپرسد خوش گذشت؟ومن بگم آره حرف زدیم!خندیدیم یاد گذشته ها کردیم که دست همدیگر را می گرفتیم و زیر باران قدم می زدیم یا از این گل فروشی وقتی می گذشتیم گل می خریدیم. فروشگاه اینترنتی نیک بوک

آدم های چهار باغ

نشر چشمه منتشر کرد:این کتاب تشکر ناچیز من است از شهری که خیلی دوستش دارم.خوشحالم که صبح ها در اصفهان از خواب بیدار می شوم و اجازه دارم از او بنویسم.آدم های چهارباغ وقتی تمام شد داستان آدم های چهارباغ دیگری شروع شد که آن ها را هم می نویسم!یک روز به اصفهان گفتم «تو مرا دوست داری؟» خندید و من سرایدار اصفهان شدم!فروشگاه اینترنتی نیک بوک

نزدیک داستان

انتشارات چشمه منتشر کرد: تماشا و بازی و چیدن کلمات، از شهرها، خیابان ها، جاده ها، آدم ها، سفرنامه ها، خاطرات، روزنگاری، عکس ها، کتاب ها، داستان ها، مرده ها و زنده ها، کسانی که دوستشان دارم و با آن ها زندگی لذت برده ام، زندگی نگاره های این کتاب شده است. فقط این که "نزدیک داستان" داستان نیست! فروشگاه اینترنتی نیک بوک.

شب بگردیم

انتشارات چشمه منتشر کرد :علی خدایی نویسنده خوش ذوقی است که هر چه مینویسد نشانی از اصفهان دارد شب بگردیم مجموعه داستانی است که در مرز میان خیال و واقعیت قدم بر می دارد خدایی در هر داستانش بخشی از روح شهر و ساکنانش را احضار میکند و با آنها به گفت وگو می نشیند. اصفهان علی خدایی تنها معماری زیبای صفوی و قبل از آن نیست تنها رودخانه و پل ها و معابر دل انگیز و کاشی های فیروزه ای و اسب و کالسکه ی دور میدان نیست. اصفهان خدایی تمام رفته ها و آمده هاست و حتی هنوز نیامده هایی که در این شهر زندگی کرده و بالیده اند و خواهند زیست از محمد حقوقی و ارحام صدر گرفته تا احمد اخوت و آسید محمد جمالزاده و زاون قوکاسیان خدایی در این داستان ها توانسته با مهارت و ظرافت یک پزشک جراح شرح شب گردی های واقعی خود در کوچه پس کوچه ها و روی پل ها و میان باغ های اصفهان را به شخصیت های تاریخی در گذشته های دورو نزدیک پیوند بزند و از حاصل آن مخلوقی تازه بیافریند؛ مخلوقی شیرین زبان و رنگین و زیبا مخلوقی که در هر عضوش خاطره ای از رنج و درد و ردی از زخم چاقوی یادگاری نویس و بخیه و مرمت میتوان یافت مخلوقی که آثار کهن سالی اش نمایان است اما از لبش لبخند و مهر دور نمی شود هرگز؛ چیزی درست شبیه اصفهان.فروشگاه اینترنتی نیک بوک