در انفرادی آفتاب

انتشارات فصل پنجم منتشر کرد: به خیابان میروی باد سرهای مردم را برده است به خانه بازمیگردی پنجره هایت را از ریشه کنده اند دزدی فضیلت است در روزگاری که اگر از ناودان های خشک حرف زدی ریه هایت را داغ میکنند فروشگاه اینترنتی نیک بوک

تو به روایت دهان دوخته من

انتشارات فصل پنجم منتشر کرد:جای دوری نرفته بودم رفته بودم همین نزدیکی ها گوری برای خودم کندم و برگشتم چاقو به گوشت پشت نمی کند و باروت به بوی خون تو به روایت دهان دوخته من گرامی ترین دشمن منی زیباترین دشمن و مخفی ترین دشمن کسی که خوب می داند همیشه شلیک ناگهانی شرافتمندانه تر از کشتن تدریجی استفروشگاه اینترنتی نیک بوک

من هم روزی عزیز کسی بودم

انتشارات واج منتشر کرد:من با تو صدای کندن گورها را فراموش میکنم صدای به هم کوبیدن دریکه یک قلب قرمز کوچک لای آن گیر کرده بود مرا همان جورها صدا می زنی که می شود برایت مرد؟ من فکر می کنم وقتی خدا حالش کمی خوب است از لابه لای تارهای صوتی تومیزند زیر آوازفروشگاه اینترنتی نیک بوک

بغض های نارس

انتشارات فصل پنجم منتشر کرد: نه این مردان تا بستر مسلح نه این جهل تا کمر در خون و نه این دندان‌هایی که از ترس به هم می‌لرزند هیچ‌کدام، هیچ‌کدام تقدیر روز مبادا را بر هم نمی‌زنند فروشگاه اینترنتی نیک بوک

اوی من

انتشارات فصل پنجم منتشر کرد:به همین هم شکربه همین هوای مشترکیکه زیر آسمان این شهربا تو نفس می کشمبه همین پرسه در خیابانیکه اگر چراغ قرمز نداشتمرا به خانه تو می رسانددیدنت را شکرکه مرگ زودرس مراچند فصل دیگر را عقب انداختدورنمای شانه هایت را شکرکه برای من اعتماد مقدر شدبودنت را شکرماندنت را شکرفروشگاه اینترنتی نیک بوک