پازل شعر امروز (صدای زنگ در آمد)

انتشارات نیماژ منتشر کرد: با اینهمه اما مبادا گمان کنید مرد شجاعی نیست وطنش بودم اگر به خاطر من میجنگید و مادرش اگر به خاطر من جان... من اما هیچکس نیستم من هیچ کسش نیستم فروشگاه اینترنتی نیک بوک

نارنجی رقیق

انتشارات چلچله منتشر کرد: مرا به گریه نینداز می‌شکنم مثل فنجانی که وقتی شکست نفهمیدیم بوته‌ی نقاشی شده‌ی گل سرخ‌اش کجاست. فروشگاه اینترنتی نیک بوک

دیر کردی شکوفه کوچک

انتشارات ایهام منتشر کرد:من زخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظیری به تن دارم اماتو مهربان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترینِ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بودیعمیق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شانعزیزترین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شانبعد از تو آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاتنها خراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاش کوچکی بودند بر پوستمکه هیچ کدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شانبه پای توبه قلبم نرسیدندتنها خراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کوچکی بودندکه تو را از یادم ببرند، اما نبردندتو بعد از هر زخم تازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دوباره بازمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردیو هر بارعزیزتر از پیشهربار عمیق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترفروشگاه اینترنتی نیک بوک

آوازی برای یک آدم آهنی

انتشارات فصل پنجم منتشر کرد: دنبال کسی نگرد که دارد غرق می‌شود مرا که اینقدر آرام روی صندلی نشسته‌ام و دارم چای می‌نوشم نجات بده فروشگاه اینترنتی نیک بوک

ابری که از مقابل ما می گذرد

انتشارات چشمه منتشر کرد: پیراهنی که از پشت ویترین به زنان تهی دست زیبا نگاه می کند، چه حسی دارد؟دیوانگی چه حسی؟خدا؟وقتی نسیم می شود و با بوی بیدمشک به صورتم دستمی کشدارواح؟ارواح خویشاوندارواح خوشبخت چه حسی دارند وقتی به هنوز زنده ماندگانشان سر می زنند؟تو؟تو چه حسی داری؟فروشگاه اینترنتی نیک بوک