حبس بلندگو

انتشارات شالگردن منتشر کرد:با تودر شب زیر هشت شعر می خواندمصبح خروس خون می پاشیدم به مرگ بعدی وصدای خنده هایت می گفتبا برف پیش از رفتنمبر می گردی-برشی از شعر -فروشگاه اینترنتی نیک بوک

گوشی را بردار

انتشارات شالگردن منتشر کرد:اگر کسی را برای نوازش نداریاگر کسی را برای قدم زدنیا تماشای یک فیلمیا خوردن یک استکان چاییا درد دل نداریمرا خبر کنمرا که دوست دارم دستت را بگیرمو نوازشت کنم-برشی از شعر-فروشگاه اینترنتی نیک بوک

کولبران نان و رنج

انتشارات شالگردن منتشر کرد:بارش خیلی سنگین بود. به سختی قدم بر می داشت و آرام آرام حرکت می کرد. کمرش کاملا تا شده بود. همه به او شک کردیم. قیافه اش خیلی مشکوک بود. سربندی رنگ و رو رفته به سر داشت و سبیل پر پشتش از دود سیگار، زرد شده بود. وقتی بارش را گرفتیم، بی هیچ مقاومتی، گوشه ای ایستاد و به دیوار پاسگاه تكیه زد و سیگاری درست کرد و آن را آتش و به ما لبخند زد. بارش را باز کردیم... باصحنه ی عجیبی روبه روشدیم... جعبه ای پر از درد و رنج و خون و چند تکه نان خشک کپک زده به ما نیشخند می زد!فروشگاه اینترنتی نیک بوک

کاش ناگهان اتفاق بیفتی

انتشارات شالگردن منتشر کرد:دانه ای بودم بر سر راه‌تاز کنارم که گذشتیعطر تو بر من جاری شد، سبز شدمدوباره اگر از کنارم بگذریدرختی شده امکه تمام شکوفه هایم بوی تو را می دهند!فروشگاه اینترنتی نیک بوک

دختری که آرزوهایش قرمز بود

انتشارات شالگردن منتشر کرد:میان یک شهر شلوغایستاده‌امدرست کنار آن دکه‌ی روزنامه‌فروشیبا روزنامه‌های قرمز و سیاهبه آسمان نگاه می‌کنمو با یک پلک‌ زدنتمام دنیاروی سرم خراب می‌شودکمیبعدایستاده‌ام رو‌به‌روی ماهبا یک چکاوک سفیدروی شانه‌ام...آناهیتا عرب‌عامریفروشگاه اینترنتی نیک بوک

صندلی در یک سطر

انتشارات شالگردن منتشر کرد:مسیرِ دست‌های تو گاهی فرق می‌کندو این به سودِ کدام از صندلی‌ها؟از تکیه‌گاههر چه فاصله برمی‌دارییا هر چه دور می‌نشینیرنگِ دیگری از من ببین فرومی‌افتدو می‌آید به تو تکیه می‌دهداکنون مسیرِ دست‌های تو خاموش استالبته چراغ‌های جدیدی به گوش می‌رسدو این به سودِ کدام از میزها؟فروشگاه اینترنتی نیک بوک

زن ایستاده ی درونم را چه کنم

انتشارات شالگردن منتشر کرد:می‌دانی از چه می‌گویم؟از تودردهایت همه چند؟من همان خریدار آشفتگی‌هایت هستممشقت‌هایت این روزها طعم کم آوردن می‌دهندو من می‌دانم چه شکیبانه هر روزبا چایِ بدون قندت دِق می‌خوریو ایستاده‌ایتماشا می‌کنی هیجان جوانی‌ات راو برای این‌که آسمان را نبینیسقفی کرایه کرده‌ای به قیمت تمام رویاهایتفروشگاه اینترنتی نیک بوک

سلول هایی که تو را بغض می کنند

انتشارات شالگردن منتشر کرد:تنهایی «‌ستاره‌ای‌ست»دنباله‌دار «تو»فرو رفتهدر سیاه‌چاله‌ایکه چاله‌اشعمق گونه‌هایم بودو لبخندی که تو رابه چالشی عجیب کشاند...!-برشی از شعر-فروشگاه اینترنتی نیک بوک

پاییز فقط حال مرا می فهمید

انتشارات شالگردن منتشر کرد:خاموش میان لحظه‌ها می‌فهمیددر اوج سکوت و بی‌صدا می‌فهمیداز بین تمام فصل‌ها هموارهپاییز فقط حال مرا می‌فهمیدفروشگاه اینترنتی نیک بوک