سوسویی در تاریکی

انتشارات افرا منتشر کرد:فکر می کردم می دانم هیولاها چه هستند. وقتی دختری کوچک بودم آنها را سایه هایی مرموز تصور می کردم که پشت لباس های آویزانم، زیر تختم و در جنگل کمین می کنند. موقع بازگشت از مدرسه به خانه زیر نور داغ آفتاب حضور آنها را به صورت فیزیکی پشت سرم احساس می کردم که به من نزدیک تر می شدند. نمی دانستم چطور این حس را توصیف کنم فقط به نحوی می دانستم آنجا هستند. بدنم می توانست خطر را احساس کند مثل وقتی که قبل از قرار گرفتن دستی بی خبر روی شانه ات، پوستت مورمور می شود؛ آن لحظه ای که متوجه می شوی آن احساس تزلزل ناپذیر، درواقع یک جفت چشم است که پشت شاخه ی درختان یا درختچه ای بزرگ کمین کرده و در جمجمه ات رسوخ می کند. اما بعد برمی گردی و هیچ چشمی آنجا نیست...از متن کتابفروشگاه اینترنتی نیک بوک

سمر میرزاخانی

آخرین پرواز

انتشارات افرا منتشر کرد:می خواهم دنیا را ببینم؛ چشم انداز وسیع جهان که با قوسی زیبا در زیر پاهایم گسترده شده است. خودم را در آن منظره تصور می کنم؛ خود واقعی ام را. همان شخصی که لیز به من نشان داد می توانم باشم. امیدوارم وقتی هواپیما پرواز می کند مستقیم به سمت خورشید برویم و نور آنچنان زننده باشد که آخرین آثار تمام افراد و چیزهایی را که جا می گذارم بسوزاند. امیدوارم مرا به جلو بفرستد، فراتر از همیشه، فراتر از ترس ها و دروغ ها. ای کاش صفحه ی پر از اشتباهاتم توسط نور کنده شود و تکه هایش در پشت سرم مثل کاغذ رنگی پخش شوند. و به جایش زندگی جدیدی می سازم زندگی ای جدید از ته مانده ی خاطراتم. خاطراتی که برخی درست و برخی زاده ی تصورات دختربچه ای هستند که هیچ وقت نتوانست جایگاهش را پیدا کند.از متن کتابفروشگاه اینترنتی نیک بوک

پریسا رحمتی

دختری از ویدوهیلز

انتشارات افرا منتشر کرد:از متن کتاب: من دختری بودم که بیست سال پیش نیمه شب هنگام طوفان در سیستم لوله کشی زیر منطقه جنگلی ویدوهیلز نابود شد. اما برخلاف تمام احتمالات زنده ماندم، شدت امواج را تحمل کردم، سرم را بالای آب نگه داشتم تا اینکه سیل، بیرحمانه پسروی کرد. سرانجام در روشنایی روز مرا پیدا کردند که دریچه ای آهنی را محکم گرفته بودم..مگان میراندا نویسنده آمریکایی پرفروش ترین رمان های آمازون و نیویورک تایمز است که علاقه فراوانی به نگارش رمان های روان شناختی دارد. دختری از ویدوهیلز هفتمین رمان این نویسنده است.فروشگاه اینترنتی نیک بوک

فاطمه حسین بیگ

امروز انجامش بده

انتشارات افرا منتشر کرد:از متن کتاب:سفر این کتاب سه بخش دارد. در بخش یک با تغییر نحوه‌ی نگرش خود به زندگی شروع می‌کنیم....بخش یک در این باره است: تغییر از حالت منفعل به حالت فعال.در بخش دو مقالاتی را جمع‌آوری کرده‌ام که نشان می‌دهد چطور چنین کاری کنید....درنهایت، در بخش سه به شما نشان می‌دهم که چطور در مسیر باقی بمانید...فروشگاه اینترنتی نیک بوک

جسد (جیبی)

انتشارات افرا منتشر کرد:حالا باد به سرعت می‌وزید و از جهات نامشخص به سمت‌مان می‌آمد. به سختی می‌توانستم ببینم. چرا به جای تمام بدن جسد فقط دستش را دیده بودیم؟ دستی که به طرزی وحشتناک سفید بود و انگشتانش بر عکس روی زمین قرار گرفته بودند. آن دست گویای تمام حقیقت بود و باعث شد بفهمیم مرگ حقیقت دارد. هر وقت درباره‌ی واقعه‌ای غمناک چیزی می‌خوانم یا می‌شنوم خاطره‌ی آن دست به یادم می‌آید. ادامه آن دست در جایی به بقیه‌ی بدن ری براور وصل می‌شد.فروشگاه اینترنتی نیک بوک

فرزندان نیوفارست (جیبی)

انتشارات افرا منتشر کرد:سال 1967 است و چهار فرزند خانواده ی باور لی- ادوارد، همفری، آلیس و ادیت کوچولو در نیوفارست پنهان شده اند. پادشاه انگلستان در زندان است و همه جای کشور درگیر جنگ و خونریزی؛ جنگ بین طرفداران کرامول و طرفداران پادشاه. بنابراین، هرکس طرفدار پادشاه باشد جانش در خطر است. پدر بچه ها هنگام مبارزه برای پادشاه کشته شده و مادرشان هم از دنیا رفته است و سربازان کرامول خانه شان را به آتش کشیده اند...فروشگاه اینترنتی نیک بوک

مهسا فیروزه‌چی

نامه هایی برای ...

انتشارات افرا منتشر کرد:از وقتی فردین هم رفته، تنهاتر شده ام. الان می خواهم به او تلفن بزنم و از او هم خداحافظی کنم. حق با فردین بود من از تو بتی ساختم برای خودم و هر روز صبح تا شب ستایشت کردم. آنقدر بزرگ شدی که دیگر من هم نتوانستم نادیده بگیرمت اگر تو را نادیده می گرفتم انگار خودم را نادیده گرفته بودم. باز حق با فردین بود که می گفت اینقدر به این دوست داشتن اعتیاد پیدا کردم که ترکش جز زیر خاک رفتن چاره ی دیگری ندارد. روزی که این نامه را می خوانی اصلا ناراحت نباش چون امروز که این را می نویسم در آرامش کامل قرار دارم.از متن کتابفروشگاه اینترنتی نیک بوک

تنفس نور

انتشارات افرا منتشر کرد:چشم هایی در شکاف دیوارمرا می پاییدو بر تیرک گلوگاهمباروت در انتظار شکفتن بود.قژقژ درب باز گرسنه ایگوش پنجره راکر می کردوپنجرهتنفس نور راقاب گرفته بوداز متن کتابفروشگاه اینترنتی نیک بوک

شب را زنده بمان

انتشارات افرا منتشر کرد:فیلم شروع می شود. پارکینگ. نیمه شب. وسط ناكجاآباد. مثل فیلم های ترسناک و جنایی. چرخیدن دور خود و برگشتن سر جای اول، درست مثل یک حلقه. ماشین، یک رستوران کوچک و یک تابلوی نئونی در پارکینگ که با دور شدن ماشین، نورش در آینه جلو کمرنگ شده و به تدریج محو می شود. دو نفر داخل ماشین هستند؛ یک مرد پشت فرمان و یک زن جوان کنارش، روی صندلی کنار راننده. هر دو از شیشه ی جلو به جاده ی روبه رو خیره شده اند، مردد و مشکوک. مردد و مشکوک در مورد اینکه که هستند؟ به کجا می روند؟از متن کتابفروشگاه اینترنتی نیک بوک