مواجهه با مرگ

انتشارات نو منتشر کرد:براین مگی، فیلسوف و شاعر و نویسنده و سیاستمدار مشهور انگلیسی، در رمان مواجهه با مرگ شخصیت‌ها را در روایتی جذاب و تکان‌دهنده به مواجهه با زندگی و عشق و مرگ می‌کشاند. رمانی غریب از کسی که او را با گفتگوها و آثار فلسفی‌اش می‌شناسیم. فقط مرگ است که می‌تواند به زندگی معنا بدهد. چیزی که تا ابدالآباد وجود داشته باشد، معنا هم ندارد. به‌علاوه اگر پایانی وجود نداشته باشد، کلیتی هم وجود ندارد و وقتی کلیتی وجود نداشته باشد، هویتی هم وجود ندارد. اگر نابودنشدنی بودیم، نمی‌توانستیم در مقام فرد انسانی موجودیت داشته باشیم. با این تفاصیل مرگ برایمان اتفاق نیست. بخش لاینفکی از زندگی است. اگر قرار است وجود داشته باشیم، مرگ هم باید باشد. پس مرگ نه‌تنها بدبیاری نیست -فاجعه‌ای نیست که از بیرون بر ما تحمیل شود و ما را نابود کند- بلکه پیش‌شرط زندگی معنادار است. بنابراین نمی‌توانیم، هم توقع داشته باشیم زندگیمان معنایی داشته باشد، هم از مرگ متأسف باشیم. چون تأسف از مرگ یعنی تأسف از موجودیت فردی.فروشگاه اینترنتی نیک بوک

مجتبی عبدالله نژاد

آگاتا کریستی (مقصد نامعلوم)(کارآگاه)

آگاتا کریستی (قتل در خوابگاه دانشجویی)(کارآگاه)

آگاتا کریستی (معمای کارائیب)(کارآگاه)

خانم مارپل با خودش گفت بعید نیست قبلا این قصه را برای فرد یا افراد دیگری در اینجا تعریف كرده باشد. در این صورت می‌تواند جزئیات قصه را از آن فرد بپرسد و مثلا بفهمد مردی كه در آن عكس بوده چه شكلی بوه است. با خشنودی سر تكان داد و با خودش گفت همین می‌تواند نقطه شروع باشد...

آگاتا کریستی (جشن هالووین)(کارآگاه)

آگاتا کریستی (قضیه نامه های عاشقانه)(کارآگاه)

انتشارات کارآگاه منتشر کرد: سلام،دوست عزیزم،جیمی مک گراث،تو کجا،اینجا کجا؟ بچه های «تور انحصاری کسل»برگشتند و با کنجکاوی نگاه کردند.هفت تا زن بودند و سه تا مرد.زن ها پک و مغموم و مردها خیس عرق.ظاهرا راهنمای گروه،آقای کید،با دوستی قدیمی روبه رو شده بود. فروشگاه اینترنتی نیک بوک

آگاتا کریستی (خطر در خانه آخر)(کارآگاه)

انتشارات کارآگاه منتشر کرد: به نظرم در بین شهرهای جنوب انگلستان، هیچ شهری به قشنگی سنت‌لو نیست. اسمش را گذاشته‌اند عروس شهرهای ساحلی و الحق كه همین‌طور است. آدم را یاد ریویرا می‌اندازد. به عقیده من ساحل كورنوال دست‌كمی از جنوب فرانسه ندارد. اینها را به دوستم، هركول پوآرو گفتم. پوآرو گفت: تو منوی رستوران قطار دیروز هم همین را نوشته بود، دوست من. حرفت تازگی ندارد. فروشگاه اینترنتی نیک بوک

آگاتا کریستی (موج سواری)(کارآگاه)

انتشارات کارآگاه منتشر کرد: خانم كلود، زن برادر مرحوم گوردون كلود كه در بمباران هوایی كشته شده، به پوآرو مراجعه می‌كند. او ادعا می‌كند كه ارواح پوآرو را به او معرفی كرده‌اند تا برای حل مشكلش به نزد او بیاید! خانم كلود به پوآرو می‌گوید كه زن برادرش، روزالین آندرهی، پس از آنكه شوهر اولش در آفریقا كشته می‌شود با برادر شوهرش گوردون آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌كند. پوآرو متوجه می‌شود كه پس از مرگ گوردون تمامی ثروت او به روزالین ارث رسیده و این مساله برای خانم كلود و شوهرش كه با مشكلات مالی دست به گریبان هستند، وضعیت سختی را بوجود آورده. حالا خانم كلود ادعا می‌كند كه ارواح به او اطلاع داده‌اند كه شوهر اول روزالین هنوز زنده است و از پوآرو تقاضا می‌كند تا تلاش كند این نظامی ناپدید شده در آفریقا را پیدا كند ... فروشگاه اینترنتی نیک بوک

آگاتا کریستی (به طرف صفر)(کارآگاه)

خانم آگاتا كریستی بدون شك پرآوازه‌ترین نویسنده داستان‌های پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستان‌های او یك كاراگاه باهوش كوتاه قد و بذله‌گوی بلژیكی به نام هركول پوارو است كه نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.

آگاتا کریستی (در هتل برترام)(کارآگاه)

نه تعجب نكردم. اصلا تعجب نداشت. تو این هتل اتفاقات عجیبی می‌افتاد كه با هم جور در نمی‌آمد. همه چیز خوب و عالی بود. خوب و عالی كه نمی توانست حقیقت داشته باشد. امیدوارم منظورم را بفهمید. به قول اهالی تئاتر، نمایش خیلی خوبی بود. ولی نمایش بود. واقعیت نداشت.

آگاتا کریستی (شاهد خاموش)(کارآگاه)

دكتر تانیاس با بغضی در گلو گفت: یك شب می‌خواست به من قرص خواب بدهد. چهره‌اش طوری بود كه ترسیدم. قرصها را دور ریختم. آن وقت بود كه به این نتیجه رسیدم كه مشكل روانی دارد. بهتر است هنوز هم این طور خیال كنید كه مشكل روانی داشته. واقعیت قضیه هم همین است. ولی از لحاظ حقوقی فرق می‌كند. چون می‌فهمید كه دارد چه كار می‌كند.

آگاتا کریستی (شرارتی زیر آفتاب)(کارآگاه)

هركول پوآرو برای تغییر آب و هوا و برخورداری از آفتاب به جزیره اسماگلرز در خلیج لدركومب رفته و در هتل جالی‌راجرز اقامت دارد. ولی بیشتر از آفتاب به مهمانان هتل توجه دارد: روزامند دارنلی، طراح لباس و پدر استفن لین، كشیش متخصص رفتار زنها، و خانم و آقای گاردنر، زن و شوهری آمریكایی، و هوراس بلات، میلیونری نفرت‌انگیز، و سرگرد باری، ارتشی بازنشسته، و پاتریك و كریستین ردفرن كه از همه لحاظ نقطه مقابل هم‌اند، كریستین كمرو و گوشه‌گیر است و پوست سفیدش را از آفتاب دور نگه می‌دارد و پاتریك برعكس، سالم و سرزنده و قبراق است و آشكارا برای زنها جذابیت زیادی دارد. از دیگر مهمانان هتل، خانواده سه نفری مارشال است. كاپیتان كنت مارشال همراه با دختر جوانش، لیندا، و مهمتر از او همسر فوق‌العاده زیبایش، آرلنا مارشال كه علاقه شدیدی به پاتریك ردفرن پیدا می‌كند. هركول پوآرو كه همیشه برای دیدن تقابلهای مختلف چشم تیزبینی دارد، رفته رفته می‌فهمد كه بیشتر مهمانان هتل به نوعی با آرلنا مارشال در ارتباط هستند و هریك به دلیلی از او نفرت دارند ... "شرارتی زیر آفتاب" به نظر بسیاری از خوانندگان از كارهای خیلی خوب كریستی است. پوآرو در این داستان با نهایت دقت و وسواس عمل می‌كند و سعی دارد ظاهر آراسته و با وقار خود را در هوای كنار دریا و زیر تابش آفتاب حفظ كند.