و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرفته باشد

انتشارات داستان منتشر کرد:از چشم جاده افتادن چسبیدن بر راه متل مورچه های بالدار در باران و عمود شدن به جاده افقی شدن در آسمان همیشه در حال رفتن جایی نرفته و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرفته باشند ماشین تبدیل کردن جاها و اشیا و اشخاص به خاطرات بودن همیشه در حال رفتن و حال بدی داشتن از رفتن فروشگاه اینترنتی نیک بوک

آب و آفتاب

انتشارات داستان منتشر کرد:دست بر آب مزن می کشندچهره ی ماه خویش بر خواب مزنمی گذرد نیمه ی راه شمع و من اشک فشان منتظریم تا سحر از غم شبپر بکشد مهر خورشید به هر پنجره ای سر بکشدفروشگاه اینترنتی نیک بوک

معمای عشق ساعتی

انتشارات داستان منتشر کرد:وقتی کوله بار عاشقی رو کولت می ندازی. یا یه هو می بینی ناغافل انداختنش رو دوشت هیچ فرقی نداره.این کوله بارفقط و فقط مال خودته به هیچ کسی نمی تونی بدی یه لحظه واسه ت نگه ش داره. خلاصی نداری ازش،یا عادت می کنی به ش و سنگینی ش یادت می ره . یا از خودت می کنی ش و مدت ها شایدم همیشه با جای زخمش می سازی فروشگاه اینترنتی نیک بوک

برای آخرین بار

انتشارات داستان منتشر کرد:چشمهایش را بست و انگشتش را به دکمه ارسال نزدیک کرد.فقط یک اشاره مانده بود.یک اشاره ملایم،نتوانست. انگشتش انگار از مغزش فرمان نمی برد.چشمهایش را باز کرد. بی اختیار انگشتش را سمت ضربدر پایین کادر برد و متن را پاک کرد. کادر پیامک دوباره سفید و خالی شده بود. با خودش گفت:« بذار یه وقت دیگه یه چند روز که بگذره فکر و ذکرش پاک از سرم می افته و اون وقت راحت تر می تونم باهاش به هم بزنم».فروشگاه اینترنتی نیک بوک

وقتی عقربه ها عاشق میشوند

انتشارات داستان منتشر کرد:سلام عشقم!سلام ای بهانه و شوق رسیدن و یاد تو تمام توان قدم های بی تو بودنم!سلام ای که بی تو ثانیه ای هزار ساعت و با تو دقیقه ای به سان ثانیه!(صورتم را نزدیک می برم تا پس از بوسیدنش سوالهایش را در گوشم زمزمه کنم اما...)چطور ما عاشق شدیم؟! چطور شد که جز رفتن آن هم یکنواخت و تکراری،آن گونه که گویی در حال شمردنیم تا مبادا گام بعدی مان کوتاه و بلند شود و عدالت قدم هایمان رعایت نگردد و یا نظم و قواعد دنیای ساعت به هم نخورد،عشق ومحبت در اندیشه مان رخنه کرد؟اصلا چطور شد که اندیشیدیم؟!من تک تک لحظات را می اندیشم؛به تو،به جهان اطرافمان سبه درونمان .گاه در صفحه گذشته خاطرات را ورق می زنم و گاه به شوق رسیدن،آینده را جستجو می کنم. گرچه قدم هایم آهسته اند ولی،من تو را دوست دارم عقربه ی بزرگم!فروشگاه اینترنتی نیک بوک

دریا زده ای در پیچ جاده ها

انتشارات داستان منتشر کرد:ای کیهان کبودای زرافشانزیباسحرانگیزچه بیهوده نا منتهایی چه حقیری که اینگونه در تنگناست دل آدمیفروشگاه اینترنتی نیک بوک

موتا

انتشارات داستان منتشر کرد:مادرها هیچوقت به فرزندانشان دروغ نمی گویند،علی الخصوص که آن فرزند،دختر باشد و بهترین دوست مادرش. می خواهم بگویم که دلت براین تنگ شده. حالا از خودت می پرسی،چطور می شود دل آدم برای کسی تنگ شود که تا کنون هرگز در طول زندگی اش او را ندیده و یا اصلا طرف هنوز در این دنیا وجود ندارد. ولی دخترم می شود.. اگر آن کس،عزیزترینت باشد و بدانی یک روز،وقتی قدم به این دنیا گذاشت،معنی تمام هستی ات می شودو نمی دانم قیافه ات،چطور خواهد شد . نمی دانم اخلاقت مثل من،خواهد شد یا پدرت.گفتم که حتی نمی دانم پدرت کیست و چه خصوصیاتی دارد ولی در هر حال،هر طور که باشی ،دختر من خواهی بود و همین،بهترین دلیل منطقی است برای این که بگویم،دلم برایت خیلی تنگ شده و ...فروشگاه اینترنتی نیک بوک

زن کاغذی

انتشارات داستان منتشر کرد:آخرهای شهریور بود که کاغذی شدم. یکی از همان روزهای نزدیک پاییز که باد بفهمی نفهمی می پیچید بین شاخ و برگ درخت های کوچه و گاهی محکم کوبیده می شد به پنجره ترک خورده اتاق خوابم .وقتی خودم را توی آینه می دیدم صورتم پر از جملات در هم و نوشته های خط خطی بود.نگاه کردم به دست هایم روی انگشت ها و کف دستم پر بود از کلمات پراکنده...فروشگاه اینترنتی نیک بوک

واحد 106

انتشارات داستان منتشر کرد:هر کدان از صداها به سمتی می روند. من نیز فرصت را از دست نمی دهم و وسایلم را خوب می گردم . آهان! دستگاه ضبط صوت همین جااست ،از مد افتاده و قدیمی شده ولی کارم را راه می اندازد. اگر بدانید که این ضبط صوت از آن چه کسی بوده شوکه می شوید.از آپارتمان صادق هدایت در خیابان شامپیونی برش داشتم.آن روز و آن ساعت که روی شمدی دراز کشید و شیر گاز را باز کرد تا خود کشی کند. درست پیش پای آن آقا و خانم ارمنی بود که به طرز ماهرانه ای وارد داستان شدم،کم مانده بود جانم را از دست بدهم ولی می بینید که حالا زنده ام،تازه یک روز از سر بیکاری چمباتمه زدم و حسرت خوردم که چرا دو لول همینگوی را بر نداشتم،شاید اینطوری به همه شما ثابت می شد که دانای کل قدرت انجام هر کاری را دارد،مثل همین حالا شما می توانیدهمراه با روایت این ماموریت عجیب،آن چه را از صداها ضبط کرده ام بشنوید و از آن لذت ببرید.فروشگاه اینترنتی نیک بوک