چیزی مثل زندگی

انتشارات داستان منتشر کرد: ...باد و لکه آن روزها، خیلی بیشتر از حالا برف می­بارید. حداقل آن زمستان­ها - تقریبا از آذر ماه تا اوایل فروردین - همیشه برف می­بارید. تقریبا تمام زمستان­ و نیمی از پاییز، زمین­ها سفید بود. خیلی قدیم­ها را نمی­گویم. حدود بیست سال پیش که من تازه دانشجو شده بودم - برای من که همیشه گرما کلافه­ام می­کرد - هوا عالی و شعف آور بود... فروشگاه اینترنتی نیک بوک

بی وزنی

انتشارات داستان منتشر کرد: ... مو اسم عروسک النای کوچک مو بود. خودش این اسم را برای عروسک­اش انتخاب کرده بود. عروسک النا یک خانم بود در قد و قواره­ای کوچک و با موهایی که تمام هیکل­اش را پوشانده بود. کت و دامن پلاستیکی تن­اش بود؛ کت­اش بنفش و دامن­اش قهوه­ای رنگ بود. ... فروشگاه اینترنتی نیک بوک

نفس عمیق

انتشارات داستان منتشر کرد: زل زده­ام به تلویزیون که تصویر چهار دوبین مداربسته از پارکینگ رانشان می­دهد: «باور کن دزد برنج­ها خودشه. دزدم نباشه در پارکینگ رو این باز گذاشته تا یکی بیاد تو بره انباری برنج­های آقای فروغی رو بدزده» فروشگاه اینترنتی نیک بوک

سپیدارها ساده می خوانند

انتشارات داستان منتشر کرد: سپیدارها ساده می­خوانند: هوایت هنوز هم تازه است. فروشگاه اینترنتی نیک بوک

جای خالی پروانه

انتشارات داستان منتشر کرد: تو داشتی یک زندگی تازه را آغاز می­کردی و من داشتم گریه می­کردم. گریه کم بود. جیغ کشیدم پروانه و.قتی آن­قدر دور شده بودی که دیگر نمی­توانستم تو را ببینم جیغ کشیدم. با تمام تنم جیغ کشیدم. من باید باید باید پروانه با آن جیغ برمی­خاستم اما این خواب نبود پروانه­ی خوب، خواب نبود. من چگونه می­توانستم دل زمین را به درد بیاورم. من چگونه می­توانستم در برابر نگاه­های شهوت آلود زمین بی­تفاوت باشم. من سر زمین داد نکشیدم. من سر گور که دهان باز کرده بود... من، من، من پروانه فقط گریه کردم. حتی نتوانستم بگویم ما هنوز در ابتدای راهیم. حتی نتوانستیم بگویم ما شایسته­ی زندگی کردن طولانی­تریم. بیش­تر از دوسال، بیش­تر از ده سال...آخ پروانه چقدر زود همه چیز تمام شد. فروشگاه اینترنتی نیک بوک

ایستگاه بعد قیطریه

انتشارات داستان منتشر کرد: انسان موجود عجیبی است. یا نه انسان موجود عجیبی نیست. این بهتر است. اگر بگویم انسان موجود عجیبی است یعنی من همچنان از چیزی یا کسی رنج می­برم. یعنی این­که می­خواهم جهان جهان به گونه­ی دیگری باشد. اما وقتی من از چیزی رنج نمی­برم. وقتی نمی­خواهم جهان به گونه­ی دیگری باشد، من نباید چیزی بگویم. من چیزی نمی­گویم. من نمی­گویم دیگران. من چیزی نمی­گویم. نه این­که بهتر است چیزی نگویم. فروشگاه اینترنتی نیک بوک

رقص باد صبا

انتشارات داستان منتشر کرد: نزدیک به دو دهه است که مرکب اندیشه در گذار روزگار این غزل­ها را برایم به ارمغان آورد و آن را با زبانی الکن قلمی کردم تا شاید صاحبدلی روزی از دریچه رحمت نظری بر این سطور کند. واژه­ها در باد صبا رقص­کنان کنار هم نشستند و حاصل این شد. تحفه برای اهل دل. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید؟ فروشگاه اینترنتی نیک بوک

نردبان خسته

انتشارات داستان منتشر کرد: امروزه سرودن شعر به مراتب سخت­تر و دشوارتر از گذشته گردیده و یافتن سوژه­هایی که قبلا کسی به سراغشان نرفته باشد مشکل است. بطور معمول هر شعر مانند هر داستان موضوع و سوژه خاصی دارد گاه این موضوع یا به احساسات درونی کسی می­پردازد یا در وصف شخص یا چیزی سروده می­شود یا گاه داستانی را روایت کرده و یا گاه اشعار حماسی، طنزگونه و یا پند آموزند... . (بخشی از متن کتاب) فروشگاه اینترنتی نیک بوک

تاریخ به وقت چشم هایت

انتشارات داستان منتشر کرد: آمدنت آغاز تاریخ شد و من که زاده شدم در نخستین روز از سال هجری چشم­های تو و زمان تقسیم شد به دو نیمه­ نامساوی پیش از چشم­هات که هر روز با تو سی­ام اسفند است یعنی بهار در همین نزدیکیست ... فروشگاه اینترنتی نیک بوک